عصمت



آدمی بد کار به هنگام مرگ فرشته ای را دید که نزدیک در دروازه های جهنم ایستاده بود.
فرشته ای به او گفت: یک کار خوب در زندگیت انجام داده ای و همان به تو کمک خواهد کرد. خوب فکر کن چی بوده! مرد به یاد آورد که یک بار هنگامی که در جنگل مشغول رفتن بود عنکبوتی را سر راهش دید و برای آنکه آن را زیر پا له نکند مسیرش را تغییر داد. فرشته لبخند زد و تار عنکبوتی از آسمان پایین آمد و با خود مرد را به بهشت برد. عده ای از جهنمی ها نیز از فرصت استفاده کرده تا از تار بالا بیایند. اما مرد آنها را به پایین هل داد مبادا که تار پاره شود. در این لحظه تار پاره شد و مرد دوباره به جهنم سقوط کرد.
فرشته گفت: افسوس! تنها به فکر خود بودن همان یک کار خوبی را که باعث نجات تو بود ضایع کرد.

اینجا محل قرار نیست

Picture1


 اینجا محل قرار نیست. اینجا محلی نیست که سرمایه عمرمان را در جهت ساختن و آباد کردن آن صرف کنیم، نگذاریم حیثیت فطری و خدادادیمان با مرگ در کنج بیغوله‌ها و خرابه‌های به ظاهر آباد لکه‌دار شود. 
شهید غلام عباس محمدی

 گفته بودند «کاخ جوانانِ شوش جوون ها رو پاک عوض کرده، باید یه کاریش کرد.»
رفته بود از نزدیک آنجا را دید زده بود. موتورخانه اش را دیده بود. گفته بود «خودشه!»
بعد از انفجار، برق منطقه دو روز قطع بود. برق کاخ جوانان بیشتر.
چند هفته روى شیشه در ورودى زده بودند «تا اطلاع ثانوى تعطیل است.»   شهید بروجردی
منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی
منبع کلام شهدا:سایت خادمین

ارسال شده دردی ۲۶, ۱۳۹۵برای اینجا محل قرار نیست دیدگاهی بنویسید ویرایش

جنایتی تکان دهنده از جاهلیت

جنایتی تکان دهنده از جاهلیت

شخصی به حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله ) آمد و مسلمان شد، پس از مدتی به حضور آن حضرت رسید و عرض کرد: آیا توبه من قبول است ؟.

پیامبر (صلی الله علیه وآله ) فرمود: خداوند توبه پذیر مهربان است .

او گفت : گناه من بسیار بزرگ است !

پیامبر فرمود: وای بر تو، عفو و بخشش خدا بزرگتر است ، حال بگو بدانم گناهت چیست ؟

او عرض کرد: من به یک مسافرت طولانی رفتم ، همسرم باردار بود، پس از چهار سال به خانه برگشتم ، همسرم به استقبال من آمد، و پس از احوال پرسی دیدم در خانه ما دخترکی رفت و آمد می کند، به همسرم گفتم : این دخترک کیست ؟ (از ترس اینکه او را نکشم ) گفت : است ، با خود گفتم لابد پس از ساعتی می رود، ولی دیدم او همچنان در خانه من است و همسرم او را پنهان می کند، به همسرم گفتم : راستش را بگو این دخترک کیست ؟

گفت : یادت هست که وقتی مسافرت رفتی من باردار بودم ، این دخترک نتیجه همان بارداری است و دختر تو است !

وقتی فهمیدم که دختر من است ، شب تا صبح ناراحت بودم ، که با او چه کنم ، وجود او ننگ است ، سرانجام صبح زود از خواب بیدار شدم ، نزدیک بستر دختر، رفته دیدم خوابیده ، او را بیدار کردم و به او گفتم با من بیا به نخلستان برویم ، بیل و کلنگ را برداشتم و براه افتادم ، او نیز به دنبال من می آمد، وقتی به نخلستان رسیدیم ، زمینی را در نظر گرفتم ، و به کندن گودالی مشغول شدم ، دخترک مرا کمک می کرد و خاکها را بیرون می ریخت ، وقتی که گودال به وجود آمد، پاهای دخترک را گرفتم و او را به گودال انداختم …

(اشک در چشمان پیامبر (صلی الله علیه وآله ) حلقه زد… و آن حضرت منقلب شد…)

سپس دست چپم را روی شانه او گذاشتم و به روی او با دست راست خاک می ریختم ، او پابپا م

images

ارسال شده دردی ۲۵, ۱۳۹۵برای جنایتی تکان دهنده از جاهلیت دیدگاهی بنویسید ویرایش


گفتم در گروه خودتان چه کا ره ایدm7ji_199856_912.jpg

گفت دروازه بان دلم إ

گفتم این هم شد کا ر ؟ برو تو خط حمله .

گفت فکرم از در وازه مطمئن نیست . دلم یک در وازه است . اگر کنترل نکنم ،  می بینی پی درپی گل میخورم .

گفتم مثلا چه گلی ؟

گفت گل گناه ، گل هوس ، گل غرور . گل دوستیهای حساب نشده ، گل غفلت از آینده و آخرت !

گفتم چطور است جمع شویم و با تیم ابلیس مسابقه بدهیم ؟

گفت به شرط این که دروازه بان خودم باشم ، چون می دانم که از چه زاویه ای « توپ گناه » را به طرف دروازه دلها شوت می کنند

گفتم : قبول  . ولی از کجا این تجربه را کسب کرده ای؟

گفت : زاویه  حمله ابلیس « غفلت » است و «غرور» وقتی چراغ « یاد » خاموش می شود . غرور به دشمنگرا میدهد .

آن گاه کل گناه دروازه دل را می گشاید . شیطان . حریف قدری است . نمی شود آن را دست کم گرفت .

گفتم : پس تو « خط دفاع » را بیشتر دوست داری!

گفت :  آدم اگر نتواند دفاع خوبی داشته باشد . مهاجم خوبی هم نمی شود .

گفتم : دیگر کدام زاویه را باید مرا قب بود؟

گفت

خواهی نخوری ز تیم ابلیس شکست

باید به دفاع از دل و دیده نشست

چون شوت شود بسوی دل توپ گناه

دروازه دل به روی آن باید بست

گفتم : دروازه بانی هم عجب لذتی دارد!

گفت  : به شرط آن که گل نخوری و حمله شیطان را دفع کنی . « جهاد با نفس » به همین جهت بالا ترین مبارزه هاست

گفتم  : بازی بدون گل هم بی جاذبه  است .

گفت : زندگی بی گل . از آن بی جاذبه تر است .

گفتم : گل زندگی چیست ؟

گفت: عمر ما یک میدان مسا بقه است . فرصت ها یی که ما پیدا  می کنیم ، هر کدام مثل یک  « پاس » است از بی عرضگی ماست اگر نتوانیم گل بزنیم !

گفتم : پس با این حساب . ما کلی پاس خراب کرده ایم و نتوانسته ایم گلی بزنیم . حیف از آن همه پاس های قشنگ و فرصتهای طلایی !

گفت : درست است . هدر دادن عمر ، بد تر از خراب کردن پاس است . به ما خیلی پاس میدهند  . ولی ما « آبشار زن  » نیستیم و پاس ها را خراب می کنیم .

هدر دادن هر نعمت  خراب کر دن یک پاس است .

بگذشت زمان دست بکاری نزدی

بر گردن لحظه ها مهاری نزدی

صد توپ زدی تمام را کردی اوت

صد پاس گرفته . آبشار نزدی

 

 15bu_0.918205001320335354_jazzaab_ir.jpg

 

 4bq_1323559292_extras_albumes_0.jpg

+ نوشته شده در  دوشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۵ساعت 17:57  توسط مسئول هیئت  |  نظر بدهید 

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پی سی داک افق پارسی نمالایو - نمالاو - نمالایت - دانلود و تماشای آنلاین فیلم . سریال . کارتون . موزیک با خودم حرف می زنم... فروش مبلمان از خود نوشتن سپتیک تانک فایبرگلاس فرکتال سیب فروش عمده کارتخوان سیار و بیسیم